سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سقای کربلا
 
نقل می کنند مرحوم زنوزی – یکی از علمای معروف – مشغول ذکر شده بود. عبادات و ریاضات خاصی داشت. کم کم چشمش باز شده بعد از مدتی که خوب به این امور مأنوس شده بود صدایی شنیده بود که گفت: تو حالا رسیدی، واصل شدی، اهل یقین شدی؛ دیگر نباید نماز بخوانی. ایشان گفته بود: پیغمبر فرموده تا آخرین لحظه نماز بخوان. من تا آخرین لحظه نمازم را می خوانم. به او گفته بود: اگر بخوانی این هم از تو گرفته می شود. گفته بود: گرفته شود. همش پرید و شد یک آدم عادی. می تواند به آدم بدهد و پرده را از جلو چشم آدم بردارد.
اگر ما بخواهیم بهره ای از فرمایشات معصومین ببریم، باید افق هایی که مد نظر داشته اند روشن شود تا زمینه درک حقایق کم کم به دست بیاید. بر همین اساس بود که حادثه بعثت خاتم الانبیاء (ص) مهم ترین حادثه ای است که در این دنیا در مسیر رسیدن به اهدافی که خدای متعال در خلقت بشر داشته رخ داده است
البته شیطان و سرمایه گذاری های شیطان در این مسیر از بزرگترین سرمایه گذاری ها بوده است. مطمع شیطان همان جایی است که انسان بخواهد از مقام عبودیت خدای متعال خارج شود. به هر نحو که باشد، شیطان استفاده می کند و این را برای دوری انسان از خدای متعال وسیله قرار می دهد.
در روایتی می خوانیم که حضرت آدم به خدای متعال عرضه داشت: خدایا تو شیطان را مانند خون که در همه اندام و اعضای انسان نفوذ دارد در وجود ما نفوذ دادی؛ یعنی می تواند فکر انسان و قلب انسان و اوهام و خیالات انسان را تحریک کند و هوس در انسان برانگیزد. لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ [?] وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ [?] این زینت دادن و جلوه دادن کار کمی نیست. معنایش تصرف در روح و قلب است که پسند انسان ها را تغییر می دهد. این کار مهمی است
شیطان، نگاه انسان را عوض می کند
شیطان این مرز از قدرت را دارد که زیبا دیدن آدم را عوض کند. چون انسان طالب جمال هاست اگر درک و احساسش از زیبایی عوض شد همه انتخاب هایش عوض می شود. انسان انتخاب می کند که متناسب با زیبایی هاست. اگر درکش را از زیبایی عوض کرد، انتخابش هم عوض می شود.
فرض کنید اگر دنیا در برابر انسان جلوه و زینت دارد طبیعی است که انسان دنیا را انتخاب کند، ولی همه جمال های واقعی به خدای باز می گردد. خدای متعال انسان را طالب این جمال ها قرار داده، ولی شیطان بر آن جمال ها پرده بیاندازد. زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ [?]می فرماید: این امور دنیایی این محبوب ها در نظر انسان زینت داده شده اند. یکی از راه های تصرف، زینت دادن هاست.
فرزندان شیطان
شیطان به خدای متعال عرضه داشت: خدایا درمقابل این بندگی هایی که تا حالا کردم چیزی بده. تقاضاهایی هم که اجابت شد. او گفت: خدایا هیچ انسانی متولد نشود مگر اینکه در مقابل او بیش از او به من فرزند بدهی .
چهره های مختلف شیطان
در روایات چهره های مختلفی از شیطان ذکر شده که در جاهای مختلف ظهور می کرده است. این قدرت را هم خدای متعال به او داده که چهر ه های مختلف به خود بگیرد. به شکل زن و مرد، پیر و جوان و  حتی حیوانات.
بزرگی می فرمود: در جمرات عقبه مشغول رمی جمار بودیم. شیطان با تمام وجود ظاهر شد. با هم درگیر شدیم . دست من از بالا تا پایین کبود شد.
ایشان در جای دیگر می فرمود :حرم امام رضا مشرف بودیم. حال خوشی بود. از حرم بیرون می آمدیم. دیدم کسی نشسته. چادری انداخته روی سرش و تکدی می کند. گفتم صدقه ای به او بدهیم. همین که رفتم پول را بدهم گفت: ما شما را دوست می داریم. دانستم او کیست. گفتم: خدا لعنت کند تو و کسی که تو را دوست بدارد.
باز بزرگواری نقل می کردند: فلان کس نماز شب های عجیبی در مدرسة فیضیه می خواند. شبی از آن سوی فیضیه آمده بود داخل حجره. گفته بود اگر فردا شب بخوانی چنین و چنان سرت می آورم. بیچاره فردا شب که مشغول شده بود دوباره شیطان آمده بود. می گفت صیهه ای کشیده بود که بنده خدا غش کرده بود. از شب بعد ترسیدو متارکه کرد.
شیطان چگونه حضرت آدم را فریب داد
در روایت می خوانیم حضرت موسی(ع) وقتی به آسمان رفتند، برخوردی با حضرت آدم داشتند. گفتند: این چه بلایی بود بر سر ما آوردی؟ حضرت آدم فرمودند: فرزندم! مرا سرزنش نکن. من خودم حسرت زده این کار هستم. بعد از چهره و قسم های شیطان سخن گفت که او این قسم را خورد: وَ قاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحینَ [?] به خدا قسم خورد که اگر خیر می خواهی باید میوه این درخت را بخوری. با این چهره که آمد، باور نمی کردم دروغ بگوید. با اینکه خدای متعال فرموده: وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما …..[?]
نفوذ شیطان از طریق خیرخواهی و مصلحت اندیشی
انسان با تمام وجود خیال می کند که شیطان خیر آدم را می خواهد. او به گونه ای صحنه را می چیند که آدم گول می خورد. حضرت فرمودند: از صمیمی ترین دوستتان هم پرهیز کنید. بزرگی می فرمود: چه بسا شیطان از زبان بهترین دوست آدم در قالب خیرخواهی سر آدم را کلاه می گذارد. البته تأمل می خواهد. آدمی که اهل تأمل باشد، گاهی اوقات تصمیمش را گرفته ومی خواهد کاری انجام دهد؛ امشب باید به مشهد امام رضا برویم. همه چیز مهیاست. کسی انگار در گوش آدم می خواند، هوا سرد است. اگر بروی خانواده ات را چه می کنی؟

داستان حضرت موسی(ع) و کمک کردن به مرد بنی اسرائیلی
خدای متعال حضرت موسی را برای چه برگزیده؟ وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی [?]من تو را برای خودم انتخاب کردم. می خواهم جزو انبیاء اولوالعزم باشی. باید بساط فرعون را برهم بزنی. این مطلب رو خوب های عالم فهمیدند، بدهای عالم هم فهمیدند. فرعون هم فهمید. حضرت موسی (ع) در کاخ فرعون بزرگ شد. کم کم بنی اسرائیل فهمیدند که این همان آدمی است که نجاتشان به دست اوست. فرعونی ها هم فهمیدند. هنوز مطلب رو نشده، ولی شواهد برای هر دو طرف آشکار است. حضرت مجبور شدند مصر را رها کنند.
قرآن می فرماید: وَ دَخَلَ الْمَدینَةَ عَلى حینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذی مِنْ شیعَتِهِ عَلَى الَّذی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَیْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبینٌ[?]در حالی که مردم شهر در حال غفلت بودند، وارد شهر  شد. لذا فرموده مواظب باشید آن موقع که همه غافلند شما غافل نباشید. دست کم دو رکعت نماز بخوانید. شب که همه در حال غفلت بودند، وارد شهر شد. همین که وارد شهر شد دید سرباز فرعون با یکی از بنی اسرائیل مشغول جنگند. دوست ازاو کمک خواست؛ گفت: یا موسی! می بینی گریبان مرا گرفته. حضرت خواست آنها را  جدا  کند. مشتی به قبطی زد. با همین مشت کار او تمام شد و مرد.
فردا شب هم دید همین آدم که دیشب سر یه مسأله کوچک درگیر شده بود باز هم درگیر شده. حضرت موسی گفتند:  إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبینٌ[?] هنوز مسأله دیشب حل نشده به دردسر  دوباره اندیشدی؟  همین که حضرت موسی به طرفش رفت، خیال کرد حضرت موسی می خواهد او را بزند؛ گفت: همین طور که دیروز آن سربازرا کشتی، امروز می خواهی من را بکشی. همین رفیق، موسی را لو داد. حضرت می فرماید: هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبینٌ.[?]
تفسیر ماجرای حضرت موسی(ع) از زبان امام رضا(ع)
مأمون از امام رضا (ع) سؤال کرد: آقا! مگر نمی گویید که انبیا معصومند؟ چرا حضرت موسی فرمود: هذا من عمل الشیطان. امام رضا (ع) می فرماید: یعنی این صحنه را شیطان ساخت؛ نه اینکه حضرت موسی معصیت کرد. آن کسی که طرفدار فرعون بود باید کشته می شد و خونش هدر بود. اما شیطان این آدم را می شناسد و در کمین اوست. می داند پیامبر اولوالعزم است. می خواهد قبل از اینکه وقت نبوت حضرت موسی برسد کارش را یکسره کند. می خواهد جوری برایش نقشه بکشد  که در شرایطی خیرخواهانه و دفاع از دوست، او را خرج یک سرباز صفر کند.
آن دوست اگر طرفدار حضرت موسی بود، وقتی کارش گیر می افتاد حضرت موسی را لو نمی داد. شیطان سر این دوست را کلاه گذاشت و در قالب جنگ هوای نفس او را تحریک کرد. شیطان خوب می فهمد که حضرت موسی باید بمانند و به بعثت برسند و کار فرعون را یکسره کنند.

هدف غایی شیطان، مسدود کردن صراط مستقیم
شیطان اگر بتواند ریشه درخت را درمی آورد و اگر نتواند، از کمر و اگر نتواند شاخه هایش را می برد. باز هم اگر نتواند، میوه اش را می زند. گاهی هم ممکن است آفت به جانش بیاندازد. مومن متهجد نماز شب خوان با اخلاص را با عجب دام هایی گرفتار می کند. راه های مختلفی هم بلد است.
قرآن می فرماید:  شیطان به خدای متعال عرضه داشت که از دست راست می آیم، از دست چپ می آیم، از پیش رو می آیم، از پشت سر می آیم، تمام راه ها را امتحان می کنم. لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ[??] فقط یک راه درست هست. سر آن یک راه درست می ایستم و با بقیه کار ندارم.
در روایت می خوانیم صراط مستقیم صراط علی است. یعنی شیطان از بقیه خیالش راحت است. مستقیم  بر سر راه ولایت علی (ع) می نشیند.
الهام غیبی، یکی از راه های شناخت شیطان
خدا قدرت مخفی شدن، وسوسه کردن در لباس های مختلف،  آرزو انداختن و ترساندن را به شیطان داده است. این ها سلاح های اوست. این ها بهره هایی هستند که خدا به او داده است. چرا داده؟ این جزو سنت های این عالم است.
ما در مقابل آن چه که خدا به شیطان داده چه داریم؟ ما چگونه می توانیم با مکاید شیطان درگیر شویم؟ چگونه می توانیم با این دام ها و شگردهایی که شیطان دارد، او را بشناسیم؟ الهاماتی به انسان می شود که الهام غیبی است.
نقل می کنند مرحوم زنوزی – یکی از علمای معروف – مشغول ذکر شده بود. عبادات و ریاضات خاصی داشت. کم کم چشمش باز شده بعد از مدتی که خوب به این امور مأنوس شده بود صدایی شنیده بود که گفت: تو حالا رسیدی، واصل شدی، اهل یقین شدی؛ دیگر نباید نماز بخوانی. ایشان گفته بود: پیغمبر فرموده تا آخرین لحظه نماز بخوان. من تا آخرین لحظه نمازم را می خوانم. به او گفته بود: اگر بخوانی این هم از تو گرفته می شود. گفته بود: گرفته شود. همش پرید و شد یک آدم عادی. می تواند به آدم بدهد و پرده را از جلو چشم آدم بردارد.
_____________________________________

[ سه شنبه 89/12/10 ] [ 9:58 صبح ] [ رضا یوسفی ]
.: Weblog Themes By MihanSkin :.

درباره وبلاگ

امکانات وب