سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سقای کربلا
 
اول: زمانی که ما طفلکانی خرد بودیم و هنوز حضرت امام در قید حیات بودند، به ویژه در شب های داغ تابستان سال های جنگ، همه دلخوشی مان این بود که شب هنگام کناری بایستیم و با دوستان تصویر امام را در ماه نشان هم دهیم، یکی می گفت صندلی امام را ببین، یکی دیگر عمامه ایشان را نشان می داد و به همین ترتیب دیگران هم. ما یقین مان این بود که تصویر امام در ماه است و تصورمان هم، که بالطبع دنباله رو یقینمان بود. برای ما در آن حال و هوای کودکانه، امام آنقدر ارزش داشت که عکسش در دل ماه بنشیند.
دوم: همان موقعی که ما طفلکانی دبستانی بودیم، صبح هنگامان در صفوف صبحگاهی مدرسه پس از قرائت قرآن و تکرار شعار هفته، یک بیت همیشگی زمزمه لبانمان بود که:

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار   از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر افزا

ما قلبا می خواستیم که خدا از عمر ما بکاهد و در عوض امام خمینی زنده بماند. برای پدر و مادر ما بودن امام یک نیاز حیاتی بود، شاید هم برای همه مردم، که بود و دیدیم عمق این نیاز را، وقتی نبود و رفت و داغش را بر دلمان نشاند.

سوم: همان زمانها، دیوار نوشته های متعددی دیوارهای کوچه ها و شهرها را در برگفته بود، یکی از مضامین اصلی این دیوار نوشته ها این بود که: «امام را دعا کنید.»

چهارم: برخی مواقع درست خاطرم نیست، احتمالا شب های جمعه که تلویزیون سخنرانی امام را پخش می کرد و احیانا امام مطالبی را می گفت که حضار به خاطرش گریه می کردند، ما هم، همان طفلکان خرد، گریه می کردیم. الان نمی دانم چرا گریه می کردیم، اما واقعیت این بود که گریه می کردیم. شاید زمانی که امام به رزمنده ها می گفت من به چهره نورانی شما غبطه می خورم و در مقابل شما احساس حقارت می کنم، ما هم گریه کرده باشیم. برای ما امام یک حس دوست داشتنی بود که آرامش، صبوری و متانتش تکیه گاه بود و صداقتش خاصه بر دل می نشست.

اینک سال های است که آن حس دوست داشتنی، هجرت کرده و ما هم به اصطلاح بزرگ شده ایم و ما کودکان آن زمان و جوانان امروز، گرفتار انبوهی مفاهیم ریز و درشت درباره همان امام سابقمان شده ایم. یکی می گوید امام، امام سیاست داخلی بود، دیگری می گوید امام، امام سیاست خارجی بود. یکی امام را امام تنش زدایی و جامعه مدنی می داند و دیگری امام را امام اصولگرایی و مقاومت می داند و به همین ترتیب... و جالب اینکه هنوز نفهمیده اند که امام، جامع همه اینها بود!

اتفاقا نکته مشترک همه این افراد درباره امام این است که به اشاره کردن ما به ماه و دیدن عکس امام در آن می خندند و همه اتفاقا جان شان برای خودشان عزیز شده نه امام (رهبر) و قدرتشان را دعا می کنند و نه امام (رهبر).

امام  اما برای ما هنوز در دل ماه نشسته است و آنقدر بالاست که هرکسی سعی می کند او را اندازه درک خودش پایین بیاورد  و تازه اصرار کنند که امام در دل ماه نبوده است و به عقل ما ایراد بگیرندکه امام همان است که آنان می گویند و لاغیر .

دانشگاهی که شدیم گفتند یک روش شناخت، هرمونتیک است، تفسیر متن و امام هم که با آن حس دوست داستنی اکنون رفته است باید متونش هرمنوتیک گردد. تازه دیدیم که چه کلاه گشادی سرمان رفته که اتفاقا با هرمنوتیک، امام را و تصور ما را به مسلخ می برند. در هرمنوتیک دیگر دیدن امام در قاب ماه که معنایی ندارد...

هرمنوتیک و تاویل و تفسیر هم برای این بود که آن تصویر امام نباشد، که امام یکی بود با همان صداقت در گفتار و رفتارش و دیگر تاویل بردار نبود بر اساس حزب و جناح و سیاست بازی.

اکنون من در این شلوغی و آشفتگی بزرگسالی خودم و مفاهیم دیگران ، به این می اندیشم که چگونه می توان قدرت و سیاست و هر چه را سیاست بازان دوست دارند به آنان داد ، تا آنان دست از سر ما و تصویر کودکی مان از امام بردارند تا ما آن حس خوب و دوست داشتنی امام را در کنار امام و رهبر زمانمان حضرت آیت الله خامنه ای که عطر شامه نواز اماممان را دارد، بی دغدغه سیاست و جناح و حزب و قدرت تجربه کنیم؟امامی که در دل ماه نشسته است و به این سیاست بازی های من و ما می خندند.

<** ادامه مطلب... **>


[ چهارشنبه 89/10/29 ] [ 8:49 صبح ] [ رضا یوسفی ]
.: Weblog Themes By MihanSkin :.

درباره وبلاگ

امکانات وب