سقای کربلا |
از دیدگاه اسلام به طور عام، و در نگاه امام على (علیه السلام) به طور خاص، مدیریت و مسئولیت در حکم امانتى است که به مدیر سپرده مى شود تا براى مدتى معین به عنوان مجرى یا امانتدارى در آن جایگاه انجام وظیفه کند.مدیریت و مسئولیت، امانت گرانسنگى است که باید به اهلش سپرده شود، زیرا آنچه موجب گردش درست امور و سلامت و صلابت کارها مىشود، آن است که مشاغل مدیریتى از یک سو امانت تلقى شود، و از سویى دیگر به افراد شایسته و توانمند واگذار گردد. این نوع نگاه به مسئولیت باعث مىشود که در انتخاب افراد براى مدیریت و یا هر شغل دیگر، شایستهسالارى مراعات شود، و افرادى شایسته براى به دست گرفتن آنها انتخاب شوند.امام على (علیه السلام) در نامهاى به یکى از کارگزاران خویش، امانت بودن مسئولیت و مدیریت را متذکر شده و مى فرماید: و ان عملک لیس لک بطعمة و لکنه فى عنقک امانه : (کارى که در دست توست ، طعمه نیست ، بلکه امانتى است بر گردن تو.) کسانى که بدون توجه به اصل امانت بودن مدیریت، و بدون برخوردارى از شایستگىها و توانایىهاى لازم، مدیریت و مسئولیتى را مى پذیرند، و نیز کسانى که چنین افرادى را انتخاب مىکنند، مرتکب خیانت شدهاند اما علی (علیه السلام) به رفاعه، یکى دیگر از کارگزاران خویش مىفرماید: و اعلم یا رفاعه ان هذه الامارة امانة فمن خانه فعلیه لعنة الله الى یوم القیامه: اى رفاعه! بدان که این امارت و مدیریت، امانتى است که هر کس به آن خیانت کند، لعنت خدا تا روز قیامت بر او باشد. بنابر این بررسی مدیریت از دیدگاه این امام همام بسیار موثر و کاراست. این مختصر به بررسی این مساله به طور کلی و به بررسی برخی از ابعاد مدیریت علوی به طور جزئی می پردازد . در مواردی برخی از مباحث به ضرورت تکرار شده تا پیوند مطالب ، حفظ شود و به اصل آنها لطمه ای وارد نشود. امید آنکه این وجیزه مورد توجه و استفاده و از همه مهمتر عنایت مولا امیر المومنین علیه السلام قرار گیرد.مدیریت علوی دریک نگاه برنامهریزى برنامهریزى از ارکان مدیریت و از جمله وظایف اصلى مدیران است، و نقشى اساسى در موفقیت و پیشرفت سازمانها دارد. ضرورت برنامهریزى قبل از هر گونه اقدام و اهمیت ویژه آن مسئلهاى عقلى است، و تبیین و استدلال چندانى نیاز ندارد. روشن است که اقدام به هر کاری، بدون بررسى جوانب مختلف آن و قبل از برنامهریزى لازم، بیانگر نقصان عقل و یا عدم بهرهگیرى مناسب از این نعمت بزرگ الهى است و پیروزى و موفقیت در کار را ارزانى انسان نخواهد کرد. حضرت على (علیه السلام) عقلى بودن مسئله برنامهریزى را مورد تاکید قرار داده و مى فرماید: ادل شى ء على غزاره العقل حسن التدبیر (بهترین دلیل بر کمال عقل ، خوب برنامه ریزى کردن است.) در برخى روایات نقل شده از امام على (علیه السلام) به بعضى از آثار مثبت برنامهریزى اشاره شده است، مانند جلوگیرى از اشتباه، افزایش بهرهورى، مقابله با تهدیدات، کمک به تصمیمگیرى اثر بخش، ایجاد آرامش درونى، کمک به حل مشکلات سازمان و مصونیت از پشیمانى. البته باید توجه داشت که صرف برنامهریزى، موجب موفقیت سازمان نمى شود، بلکه برنامهاى مىتواند مقدمات موفقیت و پیشرفت سازمان را فراهم کند که اصولى، منطقى و متناسب با امکانات و شرایط سازمان طراحى شده باشد. برنامهریزى غیر اصولى و نامتناسب، نه تنها کمکى به پیشرفت سازمان نمىکند، چه بسا باعث شکست، ناکامى و حتى فروپاشى سازمان شود. امیر مؤمنان على (علیه السلام) مى فرماید: سوء ا لتدبیر، سبب التدمیر (بدی برنامه ریزى کردن، موجب هلاک و فرو پاشى است.) سازماندهى یکى از اساسى ترین وظایف مدیران در سازمان ها سازماندهى است. به کمک سازماندهى است که اهداف کلى و ماموریت اصلى سازمان در قالب هدف هاى جزئى تر، و وظایف و فعالیت هاى ریزتر و مشخص تر، تعریف مى گردد، و دستیابى به اهداف سازمان امکان پذیر مى شود. در سازماندهى، وظایف، اختیارات و مسئولیتهاى واحدها و افراد مختلف مشخص شده و نحوه هماهنگى و ارتباط بین آن ها معین و مشخص مى گردد. سازماندهى باید به گونه اى باشد که معلوم کند وظایف هر فرد در سازمان چیست، و چه کسى مسئول نتایج مورد انتظار است. در این صورت موانع ناشى از ابهام و عدم اطمینان در مورد وظایف و مسئولیت ها بر طرف مى گردد، و از لوث شدن مسئولیتها جلوگیرى خواهد شد. اساسا هیچ جامعه اى بدون سازماندهى و هماهنگى قادر به انجام دادن امور نیست. امیرمؤمنان- علیه السلام- در سازماندهى کلان مجموعه مدیریتى خویش، همواره به این اصل مهم توجه داشته و با تقسیم کار و ایجاد هماهنگى، به سازماندهى امور اهتمام ویژه داشتند. آن حضرت در توصیه به فرزند بزرگوار خود حضرت حسن- علیه السلام- مى فرماید: وَ اجْعَلْ لِکُلِّ إِنْسَانٍ مِنْ خَدَمِکَ عَمَلًا تَأْخُذُهُ بِهِ فَإِنَّهُ أَحْرَى أَلَّا یَتَوَاکَلُوا فِی خِدْمَتِک؛ براى هر یک از کارکنان خود، کارى را تعیین کن، تا او را نسبت به همان مورد مواخذه کنى. این کار باعث مى شود که آنان کارها را به یکدیگر واگذار نکنند. نظارت و کنترل از عناصر حیاتى مدیریت در همه سیستم ها، اصل نظارت و کنترل است. اهمیت و ضرورت این اصل مهم در سازمان هاى مختلف، غیر قابل انکار است. نظارت و کنترل، ضامن حرکت سازمان در مسیر اهداف تعیین شده، و در نتیجه تضمینکننده بقاء و تکامل آن مى باشد؛ و اصولا هیچ سازمانى بدون داشتن نظامى مناسب و قدرتمند در بعد نظارت و کنترل نمىتواند بقا، دوام و پیشرفت خود را تضمین نماید. بنابراین، سازمان هاى مختلف، اقدام به طراحى ساختارهاى نظارتى گوناگون مى کنند تا از انحراف سازمان و زیر مجموعههاى آن، و در نتیجه دور افتادن از اهداف تعیین شده پیشگیرى نمایند، و در ضمن از درستى حرکت همه عوامل سازمان در جهت انجام دادن وظایف مربوط، به منظور دستیابى به اهداف مورد نظر اطمینان حاصل کنند. حضرت على علیه السلام در زمینه نظارت و مراقبت بر اعمال و رفتار کارگزاران و کارکنان تحت مدیریت خود بسیار دقیق و هشیارانه عمل مى کرد، و به این امر اهتمام ویژه داشت. همچنین به کارگزاران ارشد و عالى رتبه خویش دستور اکید مى داد که افراد تحت سرپرستى خود را به دقت زیر نظر داشته و مراقب اعمال و رفتار آنان باشند. ایشان در نامه معروف خود به مالک اشتر، در مورد نظارت بر عملکرد کارگزاران مى فرماید: ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ وَ ابْعَثِ الْعُیُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَیْهِمْ فَإِنَّ تَعَاهُدَکَ فِی السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَةِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِیَّة؛ با فرستادن مأموران مخفى که اهل راستى و وفادارى هستند، کارهاى آنان را زیر نظر بگیر، زیرا بازرسى مداوم و پنهانى تو سبب مى شود که آنان به امانتدارى و مدارا با مردم ترغیب شوند. حضرت علیه السلام علاوه بر سفارش در مورد ضرورت نظارت بر عملکرد افراد به ویژه کارگزاران حکومتى، و نیز دستور اکید به کارگزاران ارشد حکومتى در مورد نظارت بر عملکرد زیر دستانشان، خود نیز از نظارت بر اعمال و رفتار کارگزاران خویش غفلت نمى کرد و همواره سعى مى نمود از طریق نظارت بر عملکرد آن ها، از نقاط قوت و ضعف عملکرد آنان مطلع شود، تا بتواند نقاط قوت را تقویت کند و نقاط ضعف را از بین ببرد. با بررسى اجمالى سخنان و سفارش هاى حضرت على علیه السلام به کارگزاران ارشد خود، و همچنین سیره عملى آن حضرت در نظارت و کنترل، این نتیجه به دست مى آید که نظارت از دیدگاه ایشان به دو شکل:نظارت آشکار، و نظارت پنهان تقسیم مى شود. ذکر این نکته نیز ضرورى است که شدت و دقت نظارت و کنترل آن حضرت بر عملکرد کارگزاران خود تا به اندازهای بود که شرکت یکى از کارگزاران ایشان در یک مهمانى اشرافى، از نظر آن حضرت مخفى نماند. خود کنترلى یکى از عناصر حیاتى مدیریت سالم و کار آمد، وجود نظامى کامل و دقیق براى نظارت و کنترل است. نظارت بر اجراى هر چه بهتر برنامه ها و وظایف کارکنان، ضرورتى است که بخش عمدهاى از وقت مدیران را به خود اختصاص داده است. از سوى دیگر کنترل عملکرد کارکنان از سوى مدیران، اصولا باعث بروز مقاومت از سوى کارکنان شده و دیوارى از بى اعتمادى را میان مدیران و کارکنان ایجاد مى کند. هر گاه بتوان در کارکنان مراقبتى از درون خودشان ایجاد نمود، مىتوان امیدوار بود که این پیامد به وجود نیاید و در عین حال عملکردها نیز مورد نظارت قرار بگیرند. این جاست که مسأله خود کنترلى شکل مىگیرد. حضرت على علیه السلام مى فرماید: اجْعَلْ مِنْ نَفْسِکَ عَلَى نَفْسِکَ رَقِیبا؛ قرار بده از نفس خود بر نفس خود نگاهبانى. خود کنترلى به معناى نظارت و مواظبت فرد بر اعمال و رفتار خویش، و در نتیجه انجام دادن وظایف به نحو مطلوب و پرهیز از انحراف و تخلف شغلى و ادارى میباشد. این روش در مقایسه با روش نظارت بیرونى (نظارت سازمان بر عملکرد کارکنان ) کم هزینه تر است، و کارکردى بهتر و کارآمدتر دارد. نظارت بیرونى در صورتى اثر بخش خواهد بود که همراه با خود کنترلى کارکنان باشد؛ زیرا در نظارت بیرونى، چه بسا مواردى از عملکرد و رفتار فرد از دید ناظران مخفى بماند و هیچ گاه مورد ارزیابى قرار نگیرد؛ در نتیجه نظارت اعمال شده، ناقص خواهد بود. از سوى دیگر، معمولا در نظارتهاى بیرونى این دغدغه وجود دارد که آیا نظارت به عمل آمده از اعتبار و صحت کافى برخوردار است یا آن که شائبهها و غرض ورزىها و دوستىها و دشمنىها در آن نقش داشته است. از این رو، همواره باید بر ناظران نیز نظارت کنندگان دیگرى گماشت تا مراقب نظارت آنان باشند و به این ترتیب ناظران مرحله بالاتر نیز محتاج ناظران دیگرى هستند؛ اما در صورتى که ناظران خود داراى عامل بازدارنده درونى و باصطلاح خود کنترلى باشند، این دغدغه و نگرانى به میزان قابل توجهى کاهش مىیابد، و گزارشهاى آنان از ضریب اطمینان بالاتر و صحت بیشترى برخوردار خواهد شد. ارزشیابى ارزشیابى شایستگى کارکنان و سنجش عملکرد آنان، یکى از وظایف مدیران به ویژه مدیران منابع انسانى است. به طور کلى در هر سازمان عدهاى تعهد بالایى نسبت به سازمان داشته و براى دستیابى به اهداف مؤ سسه از هیچ کوششى فروگذار نمىکنند. در مقابل اینها، تعدادى نیز تعهد چندانى در این زمینه ندارند و تلاش قابل قبولى براى دستیابى به اهداف سازمان از خود نشان نمىدهند. از وظایف مهم یک نظام ادارى مؤثر و کارآمد، تفکیک بین این دو گروه از کارکنان سازمان است؛ زیرا یکى از عوامل اساسى که انگیزههاى ارزشمندانه را در افراد تحکیم کرده و رشد مىدهد، ارزش گذارى کار آنان و رفتار مناسب و معقول با آنها نسبت به عملکرد آنان مىباشد. حضرت على- علیه السلام- در عهدنامه خود به مالک اشتر، وى را به ارزشیابى کارکنان و فرق گذاشتن میان آنان بر مبناى عملکردشان ترغیب مىکند، و عواقب ناخوشایند تفکیک قائل نشدن میان کارکنان خوب و بد را متذکر شده و مىفرماید: وَ لَا یَکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِیءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ فَإِنَّ فِی ذَلِکَ تَزْهِیداً لِأَهْلِ الْإِحْسَانِ فِی الْإِحْسَانِ وَ تَدْرِیباً لِأَهْلِ الْإِسَاءَةِ عَلَى الْإِسَاءَةِ وَ أَلْزِمْ کُلًّا مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَه؛ هرگز نباید افراد نیکوکار در نیکىهایشان بىرغبت شوند، و بدکاران در عمل بدشان تشویق گردند؛ و هر کدام از اینها را مطابق کارش پاداش بده. اگر در سازمان، نظام درست و کارآمدى براى ارزشیابى افراد وجود نداشته باشد و یا عملکردها و فعالیتها به صورت صحیح و دقیق ارزشیابى نشوند، کارکنان سازمان انگیزهاى براى تلاش و کوشش برای دستیابى به اهداف سازمان نخواهند داشت؛ در نتیجه سازمان از دستیابى به اهداف و انجام دادن مأموریتهاى خود باز خواهد ماند. البته وجود هر نوع نظام ارزشیابى نمىتواند براى سازمان مناسب باشد؛ بلکه مطلوب و مناسب نبودن سیستم ارزشیابى نیز مشکلاتى براى سازمان به وجود خواهد آورد؛ به طورى که اگر مشکلات آن، بیشتر از فقدان ارزشیابى نباشد، کمتر از آن نخواهد بود؛ بنابراین، نظام ارزشیابى براى اثربخش بودن، باید داراى ویژگىهایى باشد. در نگاه حضرت على،- علیه السلام- برخى از ویژگىهاى نظام مطلوب براى ارزشیابى کارکنان را مىتوان این موارد دانست: ارزشیابى دقیق و عادلانه باشد؛ تلاش و کوشش هر فرد، به همان مقدار که هست محاسبه شود، نه کمتر و نه بیشتر؛ سعى و اهتمام افراد به یکدیگر نسبت داده نشود؛ ارزشیابى، فراگیر و شامل همه اعضاى سازمان باشد؛ در ارزشیابى، هم نقاط قوت آنان مورد نظر باشد و هم نقاط ضعف؛ و سرانجام اینکه شخصیت افراد بر ارزشیابى آنان تأثیر نگذارد، بلکه عملکرد واقعى هر شخص ملاک اصلى ارزشیابى باشد. وَ لَا یَدْعُوَنَّکَ شَرَفُ امْرِئٍ إِلَى أَنْ تُعْظِمَ مِنْ بَلَائِهِ مَا کَانَ صَغِیراً وَ لَا ضَعَةُ امْرِئٍ إِلَى أَنْ تَسْتَصْغِرَ مِنْ بَلَائِهِ مَا کَانَ عَظِیما؛ همانا شرافت و آبروى کسى باعث نشود کار کوچک و کمارزش او را بزرگ و پرارزش بشمارى و حقارت و کوچکى کسى موجب نگردد خدمت پرارج او را کوچک به حساب آورى. گزینش و انتخاب از وظایف اصلى و مهم مدیر، گزینش و انتخاب منابع انسانى کارآمد براى سازمان است. انتخاب درست و مناسب افراد براى مشاغل مختلف در سازمان ضرورتى انکارناپذیر است؛ چرا که نیروهاى انسانى بازوان فکرى و اجرایى سازمان، و رکن مهم دستیابى به اهداف هستند، و موفقیت در انجام دادن وظایف و مأموریتهاى مورد نظر با استفاده از خدمات افراد شایسته و توانمند امکانپذیر است، بنابراین، در صورتى که گزینش و انتخاب کارکنان به صورت مناسب انجام نشود و افراد بدون شایستگى و توانمندى برگزیده شوند؛ نه تنها سازمان را در دستیابى به اهداف و انجام دادن وظایف سازمانى یارى نمىدهند؛ بلکه خود مانعى بزرگ بر سر راه موفقیت سازمان خواهد بود. و باعث به هدر رفتن فرصتها و هزینههاى ارزشمند سازمان مىشوند. اهمیت گزینش و نقش ویژه نیروهاى انسانى در سازمان، تا آن جاست که حضرت على- علیه السلام- شایستهسالارى را رکن اساسى و محور اصلى گزینش مطرح کرده، و معیار انتخاب افراد را تخصص و تعهد آنان مىداند، و از گزینش افراد بر اساس وابستگىها نهی شده است. کارگزار بودن در حکومت اسلامى، امانتى است که باید به اهلش سپرده شود، به کسانى که شایستگى و توانمندى آن کار را داشته باشند. آن حضرت به مالک اشتر مىفرماید: فَوَلِّ عَلَى أُمُورِکَ خَیْرَهُم؛پس کارها را به بهترین آنان واگذار کن. بهترین، و شایستهترین فرد برای احراز مشاغل مختلف از نگاه حضرت على، – علیه السلام- کسى است که از یک سو تخصص لازم در آن شغل را داشته باشد، و از سویى دیگر، از ویژگىهاى مثبتى مثل دیندارى، پاکى و صلاحیت خانوادگى، حیا و امانتدارى بهره مند باشد. آن حضرت در اینباره مىفرماید: وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَیَاءِ مِنْ أَهْلِ الْبُیُوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ الْقَدَمِ فِی الْإِسْلَام؛ از میان آن ها افرادى را که اهل تجربه، و حیا و پاکدامنى، و از خانوادههاى شایسته بوده، و در اسلام پیشگام ترند، انتخاب کن. بر اساس توصیههاى مؤکد حضرت على- علیه السلام- مدیران و مسئوولان نظام اسلامى حق ندارند مشاغل دولتى را بر اساس وابستگىهاى خانوادگى یا سیاسى تقسیم کنند. آنها مجاز نیستند امور اجرایى مردم را به کسانى واگذارند که اصالت خانوادگى ندارند، و از فضایل و کرامتهاى اخلاقى به دور هستند. همچنین حق ندارند از کسانى که از توانایى، تخصص، تقوا و تعهد لازم برخوردار نیستند، در کارها و مشاغل مختلف سازمانها و نهادهاى نظام اسلامى بهره گیرند؛ زیرا مدیریت و مسئولیت امانت بسیار مهمى است که باید به افراد شایسته و متخصص سپرده شود. کسانى که بدون داشتن شایستگىهاى لازم، خود را در مقام اداره امور قرار مىدهند، و یا آنها که افراد فاقد شایستگى و اهلیت را براى اداره کارها انتخاب مىکنند، خیانت بزرگى مرتکب شده و اسباب نابودى خود و سازمان را فراهم مىآورند.ویژگیهای منحصر به فرد مدیریت علوی مدیریت ، تکلیف است : از دیدگاه اسلام ، مدیریت تکلیف است نه حق . مدیران پرورش یافته در مکتب آسمانی اسلام ، خدمت در منصب مدیریت را تکلیف شرعی خود میدانند و معتقدند که مدیریت ، وظیفه است نه سودجویی . اندیشمندان بزرگ اسلامی و حقوقدانان مسلمان ، هر کدام پیرامون حق و تکلیف از جنبههای مختلف بحثهای مبسوط و مفیدی نمودهاند. ما در اینجا جهت روشن شدن مطلب، تنها به شرایط حق و تکلیف اشاره مینماییم تا مشخص شود که چرا مدیریت، تکلیف است .الف ) شرایط حق :?) حق امری ثابت و پابرجاست ( چه صاحب حق قدرت بر احقاق آن داشته باشد و چه نداشته باشد). ?) بالغ و نابالغ ، بزرگ و کوچک ندارد. ?) عاقل و مجنون ندارد. ?) علم و آگاهی نیز نمیتواند در حق تأثیر بگذارد. ?) اختیار و آزادی و یا اجبار و اکراه در حق مؤثر نیست.ب) شرایط تکلیف:?) بلوغ : رشد لازم جسمی ?) عقل : رشد لازم عقلی ?) علم : آگاهی به موضوع و موارد تکلیف ?) قدرت : داشتن توانایی بر انجام تکلیف ?) اختیار : زمینه مناسب و آزادی لازم برای انجام تکلیف با توجه به شرایط مذکور ، به خوبی روشن میگردد که مدیریت ، تکلیف است نه حق و آنان که در مناصب اجتماعی ، پست و مقام را وسیله سودجوییهای خویش قرار میدهند و در واقع مدیریت را حق خویش میدانند از این حقیقت آشکار غافلند. همچنین این که در روایات از مدیریت به عنوان امانت یاد شده است و خداوند نیز در قران فرمان داده که « امانتها را به صاحبانش برگردانید ».نیز به خوبی بیانگر این است که مدیریت ، تکلیف است زیرا اگر حق بود ، برگرداندن آن به صاحبانش معنایی نداشت ! امام علی ( ع ) وقتی مسئولیت اداره سرزمین پهناور مصر را به مالک اشتر نخعی میسپارد او را متوجه تکلیف بودن مدیریتش مینماید و به او توصیه میکند : « مهربانی با مردم را پوشش دل خویش قرار داده و با همه ، دوست و مهربان باش . مبادا هرگز چونان حیوان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی ، زیرا مردم دو دستهاند : دستهای برادر دینی تو و دسته دیگر همانند تو در آفرینش میباشند . از بیان امام به خوبی برمیآید که مدیر هرگز حق ندارد که با زیردستانش هر گونه که میخواهد و دوست دارد ، رفتار نماید و مکلف است با آنان رفتاری انسانی ، دوستانه و صمیمی داشته باشد . چنانچه در نامه دیگری که به یکی دیگر از فرماندارانش به نام « اشعث بن قیس » نیز مینویسد این نکته را صریحاً خاطر نشان ساخته ، میفرماید : « مدیریت و حکمرانی برای تو طعمه نیست ، آن مسئولیتی است بر گردن تو و کسی که از تو بالاتر است ، از تو خواسته که نگهبان آن باشی و وظیفه نداری که در کار مردم به میل و خواسته شخصی خود عمل کنی و یا بدون ملاک معتبر و فرمان قانونی ، به کار بزرگی دست بزنی » . ? مدیریت خدمت است : مدیریت در اسلام ، قبل از این که ریاستمداری باشد ، خدمتگزاری است و مدیر در این منصب ، باید با تیغ تیز مدیریت در جهت خدمت به خلق خدا ، اقامه عدل و داد و رفع ظلم و تبعیض و بیعدالتی قیام نماید . مدیر نباید مسند مدیریت را وسیله افتخار و نردبان نخوت قرار دهد ، زیرا آن دسته از مدیرانی که ، مدیریت بر یک تشکیلات را ، زمینه تجلی خصلتهای ناروای شیطانی میدانند و این میدان را بهترین عرصه برای تاخت و تاز غرورها و شیطنتهای خود به حساب میآورند، هرگز مدیر اسلامی و انسانی نیستند . این گونه مدیران ، هیچ گاه قادر به خدمت نخواهند بود زیرا اینان مدیریت را برای خدمت به دیگران انتخاب نکردهاند بلکه آن را وسیلهای برای ارضای امیال شخصی و نفسانی خویش نمودهاند و این که در روایات از « ریاست » به شدت انتقاد شده است ، اشاره به این گونه مدیریت دارد . مولای متقیان حضرت علی ( ع ) در مذمت « ریاست » میفرماید : « ریاست ، هلاکت و نابودی است » .ا لبته همانطور که اشاره شد ، منظور از ریاست در این گونه روایات ، ارضای هوسها و خواستههای نفسانی و شیطانی در پوشش مدیریت است. مردی خدمت حضرت امام رضا ( ع ) درباره شخصی که مدیریت را وسیله خودخواهیهای خویش میدانست ، سخنی به میان آورد و عرض کرد : او در مسند مدیریت ، « ریاست » را دوست دارد نه خدمت به مردم را ، امام رضا ( ع ) زیان چنین مدیرانی را برای جامعه در یک تمثیل زیبا و رسا بیان نمود و فرمود : « چنین ریاستی برای دیانت و اعتقاد مسلمان ، زیانمندتر از این است که دو گرگ گرسنه در میان گله گوسفندی بیفتند که چوپان نداشته باشد » .در واقع امام رضا ( ع ) در این بیان پر معنای خود ، مدیر را حافظ و نگهبانی برای منافع مردم به حساب میآورد و هر گاه مدیر به جای چوپانی امانتدار و خدمتگزار ، گرگی گرسنه باشد ، بزرگترین زیان و فاجعه برای جامعه اسلامی به وجود میآید. در حکومت علوی ، مدیریت تنها از آن جهت ارزش و اعتبار دارد که وسیلهای برای خدمت به خلق و احقاق حق و رفع ظلم و دفع باطل باشد چنانچه امیر المؤمنین علی ( ع ) ، خطاب به عبدا … ابن عباس میفرماید : « به خدا سوگند ، این کفش کهنه پر از وصله ، در نزد من از حکومت بر شما محبوبتر است و من اگر این حکومت را پذیرفتهام ، فقط به خاطر این است که حقی را ثابت کنم و باطلی را از میان بردارم » . بنابراین در حکومت اسلامی ، خدمت نباید وسیلهای برای حاکمیت و ریاست باشد بلکه به عکس حکومت باید وسیلهای برای خدمت باشد. سعدی ، شاعر محبوب و بلند آوازه ایرانی در حکایتی زیبا این مطلب را به خوبی تبیین کرده و میفرماید : « درویشی مجرد به گوشه صحرایی نشسته بود ، پادشاهی بر او بگذشت ، درویش از آنجا که فراغ ملک ، قناعت است سر برنیاورد و التفات نکرد . سلطان از آنجا که سطوت سلطنت است ، برنجید و گفت : این طایفه خرقه پوشان بر مثال حیوانند و اهلیت آدمیت ندارند ! وزیر نزدیکش آمد و گفت: ای جوانمرد ، سلطان روی زمین بر تو گذر کرد ، چرا خدمتی نکردی و شرط ادب بجا نیاوردی ؟ گفت : سلطان را بگوی ، توقع خدمت از کسی دار ، که توقع نعمت از تو دارد و دیگر بدان که ملوک از بهر پاس رعیتاند ، نه رعیت از بهر طاعت ملوک ! پادشه ، پاسبان درویش است گر چه رامش به فرّ دولت اوست گوسپند از برای چوپان نیست بلکه چوپان برای خدمت اوست . ? مدیریت ، امانت است : مدیریت از دیدگاه اسلامی امانتی است که به مدیر سپرده میشود و او باید از این مقام که به عنوان امانت در دست دارد ، شدیداً مراقبت نماید و امانت داری صالح و شایسته باشد و آن را به شایستگی به دیگری بسپارد . قران کریم در مورد امانت و امانت داری میفرماید : « همانا خداوند شما را فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانش باز گردانید .» علامه طباطبایی (ره ) در تفسیر المیزان ، امانت را این چنین تعریف کرده است : « امانت ، چیزی است که برای نگه داری به دیگری سپرده میشود تا بر آن محافظ باشد و پس از محافظت به امانت گذار باز گرداند .» در یک نظام اسلامی ، همه سمتها و مقامها و کلیه پستها و منصبها ، امانتهای خاص الهی هستند که به ودیعه در اختیار مسئولان قرار میگیرند و حفظ آنها از گزند افراط و تفریط ، از وظایف حتمی صاحبان آنهاست و احترام به امانت و پاسداری آن از آسیب تطاول و گزند چپاول ، از دستورات ضروری دین مبین اسلام می باشد . مولای متقیان علی علیه السلام در برنامهای که به نماینده و فرماندار خود در آذربایجان بنام « اشعث بن قیس » مینویسد ،چنین میفرماید : « مدیریت و حکمرانی برای تو طعمه نیست آن مسئولیت در گردن تو ، امانت است و کسی که از تو بالاتر است ، از تو خواسته که نگهبان آن باشی و وظیفه نداری که در کار مردم به میل و خواسته شخصی خود عمل کنی و یا بدون ملاک معتبر و فرمان قانونی ، به کار بزرگی دست بزنی . اموالی که در دست توست از آن خداوند میباشد و تو خزانه دار آنها هستی تا آن را به من بسپاری امیدوارم که برای تو بدترین فرمانرواها نباشم . » همچنین در نامه دیگری که به یکی از فرماندارانش نوشته است ، فرموده : « به من درباره تو گزارش نامطلوبی رسیده است که اگر چنین خبر تأسف باری درست باشد ، پروردگار خود را به خشم آورده و امام خود را نافرمانی و در امانت خود ، خیانت کردهای . » همانطور که ملاحظه میشود از دید مولا علی علیه السلام ، مناصب و مدیریتها تنها امانت الهی میباشند و باید به دست کسانی سپرده شوند که امانت داری صالح و شایسته باشند و این شرط ، از مهمترین ملاکها و شرایط احراز مدیریت در حکومت علوی است. ارزش و اهمیت این صفت در مدیریت و حکومت داری تا بدانجاست که حضرت علی ( ع ) آن را « اساس ایمان » و « سر فصل اعتقادات انسان » معرفی میکند. مدیر جامعه اسلامی باید بداند که منصبی که در اختیار اوست ، یک ودیعه الهی است که خیانت به آن ، خیانت به خداوند محسوب میگردد . که گناهی نابخشودنی است و سرانجام باید روزی این امانت را به دیگری بسپارد ، بنابراین پایدار و ماندنی نیست و چنانچه خردمندان گفتهاند : « چیزی که نپاید دلبستگی را نشاید » . پس شایسته نیست که مدیر به پست و مقام ومنصب دل ببندد و خود را برای همیشه مالک و صاحب اختیار آن بداند. حضرت علی ( ع ) در کلام زیبایی این حقیقت را بیان نموده و میفرماید : « اگر مقام ماندنی بود ، به تو نمیرسید » . ? مدیریت در محدوده قوانین الهی است : در بینش اسلامی ، مدیریت تا آنجا نافذ است که تضادی با احکام الهی نداشته باشد و مدیر در این نظام ، هرگز نمیتواند در اعمال مدیریت ، از شیوههایی استفاده کند که با قوانین و احکام الهی مغایرت داشته باشد . مدیر ، در نظام اسلامی باید قوانین و احکام الهی را به خوبی بشناسد و کلیه فرامین و دستوراتش را مطابق با قوانین و حدود الهی باشد.در غیر اینصورت ، اوامر و فرامینش لازم الاجرا و قابل اطاعت نیستند . چنانچه پیامبر اکرم ( ص ) میفرماید : « اطاعت برای اجرای فرمان مخلوق نیست در صورتی که معصیت خالق را موجب شود » . بنابراین امر و فرمان مدیر در صورتی قابل اجراست که مطابق با فرامین الهی و در راستای اطاعت از خالق باشد . اگر به تاریخ نیز مراجعه نماییم میبینیم که شورشها و اعتراضات مسلمین در مقابل حکام و زمامداران ، زمانی صورت گرفته که از مجرای عدالت و حق خارج شدهاند و به ظلم و جور پرداختهاند . مطالعه پیرامون بعثت انبیاء نیز این حقیقت را روشن میسازد که یکی از علل بعثت پیامبران ، حذف مدیریتهای طاغوتی و استقرار مدیریت و ولایت خدایی میباشد . چنانکه حضرت علی ( ع ) در یکی از سخنان خود ، علت بعثت پیامبر اکرم ( ص ) را چنین بیان مینماید : « خداوند حضرت محمد ( ص ) را به حق و راستی برانگیخت تا بندگان خدا را از بندگی کسانی همانند خودشان برهاند و به پرستش و بندگی خدا رهنمون گردد ، از فرمانبرداری بندگانش به فرمانبرداری خویش و از حوزه مدیریت بندگان به حوزه مدیــریت و ولایت خود بکشاند» . این مسأله در اسلام به قدری حائز اهمیت است که حتی امام و رهبر جامعه نیز اگر به خلاف حکم و فرمان الهی دستور دهد ، اطاعتش واجب نیست و معصیت محسوب میشود و هر نماینده و مسئولی نیز که از جانب ولی و رهبر جامعه تعیین گردد ، موظف است که فرمانش در راستای فرامین و دستورات الهی باشد . حضرت علی ( ع ) وقتی مالک اشتر را به عنوان نماینده و حاکم مصر به آن سرزمین میفرستد ، در نامهای خطاب به مردم مصر میفرماید : « پس ای مردم مصر ، سخن نماینده علی را بشنوید و فرمانش را اطاعت کنید در چیزی که هماهنگ با ( حق ) باشد » . بنابراین از نظر اسلام ، متابعت از رهبر ، رئیس ، مدیر ، مسئول و … . مطلق نیست بلکه مقید به هماهنگی با « حق » میباشد و هر گاه این قید حذف شد ، لزوم اطاعت نیز از بین خواهد رفت . پیامبر گرامی اسلام ( ص ) در حدیثی گهر بار میفرماید : « همانا فرمانبرداری در کارهای نیک است پس کسی که به معصیت فرمان داد ، متابعتش نکنید ». مدیرانی که از مجرای حدود الهی خارج شده و بر خلاف دستورات الهی ، امر و نهی میکنند باید بدانند که با این کار ارکان و پایههای مدیریت خویش را متزلزل نموده و زمینه سقوط و نابودی خویش را فراهم ساختهاند زیرا قوانین الهی ، منطبق با فطرت انسانی است و مخالفت با فطرت انسانی ، ثمرهای جز سقوط ندارد و کارکنانی که به خاطر ترس و جهل از اوامر غیر الهی پیروی میکنند نیز باید بدانند که با این کار خشم و غضب خالق را در مقابل رضایت و خشنودی مخلوقی متزلزل خریدار شدهاند و فرجام شومی در انتظارشان میباشد . کارمندی که به منظور خوش خدمتی و جلب نظر مدیر به دروغ و حیله و نیرنگ متوسل میشود و حق را ناحق جلوه میدهد ، باید بداند که خویشتن خویش را قربانی جاه طلبی و سودجویی فردی خودخواه ساخته و با بالا بردن او ، خود را به چاه افکنده است و در جرم و جنایت او شریک است . لذا در حکومت اسلامی ، نه مدیر حق دارد حکم و دستوری بر خلاف قوانین و احکام اسلامی صادر نماید و نه زیردستان و مرئوسین حق دارند از چنین دستوری اطاعت نمایند و همگی در برابر خالق قادر و توانا مسئولند که کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْوؤلٍ عَنْ رَعیَّتِهِ . [ پنج شنبه 89/12/12 ] [ 8:52 صبح ] [ رضا یوسفی ]
|
|
[ طراحی : میهن اسکین ] [ Weblog Themes By : MihanSkin ] |