سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سقای کربلا
 


درواقع قرارمان این است که اینها روزهای خوب خداست و باید روند عادی کار و زندگی را تعطیل کرد تا فرصتی  برایمان ایجاد کند تا به خود بپردازیم(مثلا اعمال عبادی و یا دستورات و سفارشاتی را که به ما ائمه کرده اند انجام دهیم ولی متاسفانه-خودم را عرض می کنم- سست و غافلم که نشانه ضعف ایمان و باور قلبی من است!)
 

اما شکل و مناسبت هیچ یک از مناسبتهای شیعی مانند اربعین حسینی نیست! چرا که اربعین را بعد از سوگ یک عزیز؛  تنها یکبار و در اولین سال برگزار می کنند پس چرا اربعین مولای مظلوممان حسین علیه السلام باید هر ساله گرامی داشته شود و عزاداریها و مراسم ها دوباره احیا شود؟!
براستی چرا اربعین اینقدر مهم است؟!!
 

--------------------
 

نکته اربعین در «لزوم زیارت حسین علیه السلام» است!
 

جابر اولین زائر زیارتگاه مولایمان است و بنا بر بعضی از روایات، شاید در اولین یا دومین اربعین؛ اهلبیت حسین علیه السلام دیگر زائران تربت پاک اویند!
 

هرشیعه که عشق مولا علی و اولادش را در سینه دارد و هر محب اهلبیت که محبت زهرای اطهر در درونش می جوشد؛ باید و باید و باید آرزوی زیارت مولای مظلوممان را داشته باشد و اگر استطاعت مالی دارد باید و باید و باید برای زیارت آن بارگاه نورانی قدمی بردارد حتی اگر خطر جانی در کمین او باشد!
 

زیارت حسین علیه السلام در حقیقت لبیک به ندای هل من ناصر اوست در عمل و نه در گفتار!
 

------------------------- 

 

 وقتی در کربلا مستقر شدیم بقصد زیارت؛ با همراهان بیرون آمدیم! سر  راهمان حرم مطهر حضرت ابوالفضل قرار داشت! از یک طرف شوق زیارت بارگاه مولای مظلوممان حسین را داشتیم و از یک طرف بی ادبی بود که بدون عرض سلام و ارادت به خدمت برادرش و علمدارش عباس به خدمت مولا برسیم!
 

کمی فکر کردم و با خودم گفتم: از کنار حرم علمدار با وفا گذر کردن؛ بدون بوسیدن ضریح مطهرش جایز نیست!
 

بعد از زیارت حرم حضرت ابوالفضل؛ همراهان ایستادند تا آبی بخورند و گلویی تازه کنند!(فدای لبهای تشنه ات یا اباعبدالله الحسین)
 

بیقرار  ایستاده بودم تا آب بخورند! پرچم قرمز رنگ مولا از دور به ما چشمک می زد! 

 

آب را که خوردند حرکت کردیم! ریتم قدمها در بین الحرمین لحظه به لحظه تندتر می شد و هنوز حتی به دربهای صحن نرسیده بودیم که اشک از چشمانمان خارج شد و ندای لبیک یا حسین در هق هق گریه هایمان جاری شد!
حرم  خلوت بود و تو می توانستی عاشقانه ضریح را بغل کنی!وبا همه وجودت آقایت را صدا کنی!:
حسین جان! حسین جان! حسین جان! حسین جان! حسین جان!......... 


--------------------------- 


خدایا ! آنروز که محبت این خاندان پاک در دلهایمان نباشد؛ مرگ ما را برسان!!
خدایا ! ما را با محبت این خاندان پاک زنده داشتی، با همین عشق نیز ما را بمیران!
خدایا! زندگی مان را چنان کن آنطور که مایه فخر و مباهات آنها باشد و مرگ مان را چنان کن آنطور که سند آبرومندی ما در پیشگاه زهرایت باشد!
خدایا! اگر مرگ و زندگی بهم تنیده است! اگر مرگ امتداد زندگی ست و نه پایان آن! اگرمرگ و زندگی را باید باهم معنا کرد پس: 


اللهم الجعل محیای محیا محمد وآل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد 


خدایا زندگانی مارا مانند زندگانی محمد و آل محمد قرار بده!
و مرگ ما را هم مانند مرگ محمد و آل محمد قرار بده

 


[ یکشنبه 91/10/10 ] [ 8:52 صبح ] [ رضا یوسفی ]
.: Weblog Themes By MihanSkin :.

درباره وبلاگ

امکانات وب