سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سقای کربلا
 

امام محمد باقر(ع) تقریبا آغاز مرحله دوم از مراحل فعالیت پیشوایان‏را تشکیل مى‏دهد.
بالجمله اگر پیشوایان مرحله نخستین وظیفه نگاهداشت اسلام را از خطرصدمه انحراف ، و مصونیت اسلام را به عنوان قانونگذار تحقق بخشیدند،کوششهاى پیشوایان مرحله دوم با فعالیت امام باقر(ع)آغاز گردید و برترى‏فعالیت آن بزرگوار این بود که به توده شیعه شکلى تفصیلى و خاص داده و آن ‏را به حرکت در آورد،البته در چهار چوب تفصیلى مختص بخود.این توده ‏شیعى، به عنوان توده مؤمن و نگاه دارنده خط حقیقى اسلام شناخته می شد و به‏عبارت دیگر همه کوشش امام این بود که به شیعه شکلى مخصوص بدهد وخصوصیات آنرا مشخص کند و آن گروه را بعنوان گروه مؤمن و حافظ خطحقیقى اسلام بشناساند.
تفاوت میان این دو مرحله آن بود که پیشوایان مرحله نخستین معناى‏تشیع را در نطاقى تنگ و مخصوص آشکار کردند زیرا آنان به چاره‏گرى هدف‏ مهم خود یعنى محافظت اسلام از صدمه انحراف توجه داشتند در حالیکه‏پیشوایان مرحله دوم، بخصوص امام باقر(ع) فراز آمدند تا شیعه را بشکل حقیقى‏آن در آورند و در سطح عام ، چهار چوبى تفصیلى و دربرگیرنده به گروه‏ شیعه بدهند و برنامه‏اش را تنظیم کنند. معناى این سخن آن نیست که پیشوایان‏ مرحله نخستین براى ظاهر ساختن توده شیعه کارى نکردند، بلکه فعالیت آنان‏در این زمینه فعالیت ثانوى و ایجاد نظم مخصوص بود و این فعالیت در سطحى‏خاص توسط امام على(ع) صورت گرفته بود و امثال سلمان پارسى و ابوذرغفارى و عمار بن یاسر و مالک اشتر و دیگران از شیعیان او بودند.

نظر امت نسبت به امام باقر(ع)

آمدن امام(ع) مقدمه‏اى بود براى اقدام به وظایف دگرگون سازى ‏امت. زیرا امت،او را فردى منحصر از فرزندان کسانى مى‏شناخت که جان‏خود را فدا کردند تا موج انحراف که نزدیک بود معالم اسلام را از میان ببرد متوقف گردد.پس، آنان ازینرو قربانى شدند تا مسلمانان بدانند که حکامى‏که به نام اسلام حکومت میکنند، از تطبیق اسلام با واقعیت آن به اندازه‏اى ‏دورند که مفاهیم کتاب خدا و سنت رسول اکرم (ص) در یک طرف قرار دارد و آن حاکمان منحرف در طرف دیگر.
وظیفه کشف سرپرست‏ حاکمان و واقعیت منحرف آنان و نشاندادن‏ دورى آنان از اسلام از وظایف پیشوایان مرحله نخستین بود و از خلال مساعى ‏و فداکارى آنان، آن وظیفه انجام گرفت و آن مهم تحقق یافت.
اینک امام باقر(ع) بر آن شد تا آن معانى و مساعى را بارور گرداند و براى‏مسلمانان آشکار سازد که چنان امورى که تحقق یافته است و آن قربانیها و فداکاریهاى بزرگ، مجرد اعمال دلخواه نبود که عده‏اى براى پیروزى اسلام ‏به آن برخاسته باشند و غیرت و حمیتى که نسبت به اسلام داشته‏اند آنان را برانگیخته باشد. بلکه آن فعالیتها، صورت منحصر فعالیتهائى است که با آن‏مواجه شده‏اند تا بنیان توده‏اى آگاه را پى افکنند که به اسلام، ایمان صحیح وآگاهانه داشته باشند. چنین توده‏اى را ، معالم و منطق و شرایط مخصوصى است ‏و باید داراى دیدى متمایز باشند که آن را در شئون گوناگون حیات اسلامى‏ بکار برند.
اینجا امکان یافت که کوششهاى امام باقر(ع) به فزونى روى گذارد تا آنچه نیاکان گذشته او(ع) آغاز کردند، بنیان گذارد و از دستاوردهایى که‏ درین میدان به آن صورت تحقق بخشیدند ، فایده برد.
پس، خط تاریخى که با فداکاریها و کوششهاى امامان مرحله نخستین‏تجسم یافته بود، براى امام باقر(ع) و نزد امت اسلام مکان و منزلتى والاایجاد کرد و ما این منزلت و مقام را از خلال مسلمات بسیار تاریخ مى‏شناسیم.
هشام خلیفه وقتى به امام(ع) اشارت میکند و مى‏پرسد که این شخص‏کیست؟ به او میگویند او کسى است که مردم کوفه شیفته و مفتون اویند. این شخص امام عراق است.
در روایت‏حبابة الوالبیه آمده است که گفت:« در مکه مردى را دیدم‏که بین‏«باب‏»و«حجر» بر بلندى ایستاده بود. مردم پیرامون وى انبوه شده‏بودند و در مشکلات خود ازو نظر میخواستند و باب پرسشهاى دشوار را بر او میگشودند و او را رها نکردند تا در هزار مساله را به آنان فتوى داد. آنگاه‏ برخاست و میخواست رهسپار شود که یکى با آوائى آهسته بانک برآورد که ‏هان،این نور درخشان...و جمعى نیز که میگفتند این کیست؟ جواب شنیدند که او محمد بن على باقر، امام محمد بن على بن حسین بن على بن ابى طالب‏علیهم السلام است. از ابرش روایت است که وقتى هشام به امام باقر(ع)اشاره کرد و گفت ‏این کیست که مردم عراق پیرامون او گرد آمده‏اند و ازو پرسش میکنند؟ گفت: این پیمبر کوفه و فرزند رسول الله و باقر العلوم است و مفسر قرآن. پس مساله‏اى‏را که نمیدانست از او پرسید.
در موسم حج، از عراق و خراسان و دیگر شهرها هزاران مسلمان ازاو فتوى میخواستند و از هر باب از معارف اسلام از او مى‏پرسیدند و این امردلیل آن بود که او در دل توده‏هاى مردم جاى داشت. این واقعه اندازه نفوذ وسیع او را در قلوب توده‏هاى مردم نشان میداد.
از سوى فقیهان بزرگ که وابسته به حوزه‏هاى فکرى و علمى بودند، مسائل دشوار در محضر او مطرح و گفتگوهاى بسیار با امام (ع) بعمل آمد.
ازو پاسخ میخواستند تا ویرا در تنگنا قرار دهند و در مقابل مردم به خاموشى ‏وا دارند.کسانى بودند که از شهرى به شهرى سفر میکردند تا ازو(ع) پرسش‏کنند و در محضرش سؤالى طرح نمایند. همه این امور به این معنى اشارت‏ میکند که در برنامه امام(ع) دقت بسیار به کار رفته بود و مردم او را دوست ‏میداشتند و او به مردم علاقمند بود و در امت نفوذى گسترده داشت و این امردر بسیارى از شهرها واکنش پدید آورده بود. از پاره‏اى از نصوص چنین‏استنباط میشود که رهبرى مردمى او فراتر از جهان اسلام و تقسیمات گروهى ‏و قبیله‏اى بود. نه اینکه رهبرى گروهى را بر عهده داشت و رهبرى برخى رانداشت. بلکه اگر گروههاى جدیدى به اسلام میگرویدند، آنان نیز به رهبرى ‏او معترف بودند و روحا با وى پیوند داشتند. با وجود این که کشت و کشتار نژادى و قبیله‏اى در مدت خلافت امویان بین قبیله‏«مضر» و«حمیر»شعله‏ور بود، با اینهمه مى‏بینم ، اهل هر دو قبیله، یاران امام(ع)بودند. چندانکه شاعران‏ رسمى شیعه از هر دو سوى مانند فرزدق تمیمى مغیرى و کمیت اسدى حمیرى‏ در دوستى امام(ع) و اهل بیت اتفاق داشتند. این اندازه عاطفه توده‏اى و نفوذ وسیع، امام باقر(ع)را وارث کوششهاو فداکاریهائى کرده بود که در اعمال پیشوایان مرحله نخستین تجسم یافته بود.
آن کوششها و فداکاریها، به پیشوایان آن مرحله فرصت داد تا به بیان ‏و ارائه چهار چوب تفصیلى و واضح تشیع پردازند.

امام(ع) نقطه گذارى را در حروف ابداع فرمود

گفتیم که وظیفه مهم امام(ع) درین مرحله، رویاروئى با توضیح تفصیلى‏چهار چوب تشیع بود و نشان دادن صفات ممیز و برجسته آن بوسیله توسعه ونشر مفاهیم مکتب از سطح محدود و اشخاص معدود به سطحى وسیعتر،تا توده ‏مردم را از حیث چون و چند پرورش دهند و اسلام حقیقى را مجسم سازند و براى همه شئون زندگانى چاره جوئى منطقى اسلامى بیندیشند.
از دو راه امکان داشت که امام باقر(ع) درین زمینه براى تحقق بخشیدن ‏به وظایف تاریخى خود اقدام فرماید:
اول:راه گسترده آموزش از درون حوزه خود که آنرا به همین منظورتاسیس کرده بود. همچنین براى افزودن علما و طلاب علوم اسلامى و آموختن‏آداب آن،حوزه مزبور را بنا کرده بود.
امام باقر(ع)در عصر خود،در مورد علوم اسلامى، مرجع یگانه جهان‏اسلام بود و علماى عصر او در برابر وجود مقدسش(ع)، فروتنى مى‏نمودند (1) و این معنى اعترافى بود به مقام شامخ علمى او.
حوزه او براى صدها دانشمند و محدث که تربیت کرده بود پایگاهى بود.
جابر جعفى گوید:«ابو جعفر هفتاد هزار حدیث براى من روایت کرد».و محمد بن مسلم گوید: «هر مسئله که در نظرم دشوار مى‏نمود از ابو جعفر(ع) مى‏پرسیدم ‏تا جائیکه سى هزار حدیث ازو سؤال کردم.» (2)
ابن شهر آشوب از بقایاى اصحاب و تابعین برجسته و بزرگان و فقیهان ‏اسلام بود.او از کسانى که از امام روایت کرده‏اند، عده‏اى بسیار را مى‏شمارد.
از صحابه، جابر بن عبد الله انصارى و از تابعین،جابر بن زید جعفى و کیسان‏سختیانى و از فقیهان،ابن مبارک و زهرى و اوزاعى و ابو حنیفه و مالک وشافعى و زیاد بن منذر و از مصنفان، طبرى و بلاذرى و سلامى و خطیب بغدادى‏در تاریخ نویسى.
دوم: از راه روبروئى امت با این چهار چوب.تقریبا در زندگى پیشوایان(ع)، نخستین بار بود که مفهوم تشیع به اعتبار اینکه عقیده گروهى آگاه است، تمرکز مى‏یافت و شکل روشن میگرفت و حدود آن عقیده مرزبندى میشد. تشیعى‏که در تفسیر اسلام، طریقى خاص داشت و ناچار باید در همه راه‏هاى جامعه‏اسلامى انتشار یابد.
امام(ع)شیعیان خود را با چنین سخنانى توصیف مى‏فرماید:
«همانا که شیعه ما،شیعه على،با دست و دل گشاده و از سرگشاده دستى‏و بى ریائى از ما طرفدارى میکنند و براى زنده نگاهداشتن دین،متحد و پشتیبان‏ما هستند.اگر خشمگین گردند، ستم نمیکنند و اگر خرسند باشند از اندازه نمى‏گذرند.براى آن کس که همسایه آنان باشد برکت دارند و با هر کس که با آنان‏ مخالف باشد طریق مسالمت پیش میگیرند.»
در جاى دیگر مى‏فرماید:«شیعه ما اطاعت‏خدا میکنند».
اما در بعضى اوقات، مخالفان امام(ع)که رویاروى ایشان مى‏ایستادند، حالت مبارزه جوئى بخود میگرفتند و براى ذهنیات و افکار بیشتر مردم در این چهار چوب که امام بخاطر آن فعالیت میکرد و مردم بدان معتقد بودند،ارزشى‏قائل نمیشدند.
ازین رو بود که امام(ع)با کمال روشنى در سطح امت‏ شعارهاى خودرا مطرح مى‏فرماید:
در روایتى آمده است که حضرت باقر(ع) همراه با حضرت صادق که ‏همراه امام آمده بود، حج بیت الله به جاى آوردند.وقتى به مسجد الحرام رسیدند، هزاران کس در مسجد گرد آمدند. امام صادق(ع) با وجود حضور هشام بن‏عبد الملک،در محضر پدر بزرگوار خود ایستاد و مفهوم شیعه اهل بیت را با وضوح تمام براى حاضران به شرح باز گفت.او آشکارا و با بیانى روشن‏توضیح داد که شیعیان کسانى هستند که داراى این صفات و خصوصیاتند و آنان‏اصحاب روحانى و اجتماعى در جامعه مى‏باشند و وارثان حقیقى اهل بیتند.
این آشکارا گوئى و صراحت در سطح توده مردم و در حضور هشام بن‏عبد الملک، گزافه گوئى و یا ماجراجوئى نبود که امام حساب آنرا نکرده باشد، بلکه موافق برنامه‏اى بود که براى خواستهاى آن مرحله ضرورت داشت و درحقیقت توضیحى بود که مردم از پیشوایان(ع) میخواستند و مسلمانان آن را ادراک میکردند و میدانستند که اینک مساله، همان مساله امام حسین(ع) نیست‏که با اخلاص براى حفظ اسلام جنگید و به شهادت رسید. بلکه مساله بالاتر و بزرگتر ازین تصور بسیطى است که آنها دارند.مساله عبارت از هدف و عقیده‏و رهبرى و برنامه‏ریزى الهى بود که در وجود امام حسین(ع) تجلى یافته بودو اینک دوباره متجلى شده است.و بسا که در عصرهاى گوناگون و نسل‏هاى ‏مختلف همچنان برقرار باشد و بروز کند.
این مساله، مساله‏اى بود که ناگزیر باید ملت را به آن توجه میداد و به‏شکلى واضح و تفصیلى و دربرگیرنده، به او مى‏فهماند تا او را عمیقا به حرکت‏درآورد و واقعیتى را که در آن زندگانى مى‏کنند دگرگون سازد. دلیل این مطلب چیزى ازین گویاتر نیست که امام باقر(ع)به خلیفه اموى ‏وارد شد و خلیفه کوشید با استهزاء از امام(ع)پرسش کند و به او گفت : آیاتو فرزند ابو ترابى؟ و بعد سعى کرد او را خفیف گرداند.اما امام(ع)به این‏مسائل اهمیتى نداد بلکه در مجلس خلیفه به پاى ایستاد و خطابه‏اى ایراد فرمود تا رهبرى اهل بیت را توضیح دهد و مشروعیت آنان را در حکومت، آشکارا بیان کند.امام با دعوت خود و چنین آشکارا سخن گفتن‏ها و از گذرگاه این‏برنامه وسیع، و با رویاروئى صریح با امت در هدفهاى واضح، روزگارى ‏نوین را مجسم ساخت.
دشواریهایى که در راه برنامه امام(ع) روى داد
در آن هنگام، زندگانى عمومى اسلامى به طور کلى نزدیک بود به هدفى‏دیگر که مغایر عقیده امام بود منجر گردد. عصرى که عصر امام باقر(ع)با آن‏آغاز گردید، آغازى نو بود که انحراف سیاسى در شکل هدف فکرى در آن‏خود نمائى میکرد و آن هدف فکرى، امتداد آن انحراف سیاسى بود که در مرحله‏ نخستین از کارهاى پیشوایان(ع)از آن سخن گفتیم.
انحراف سیاسى که پیشوایان مرحله نخستین با آن همزمان بودند، تحول‏یافت و در خلال این مدت یعنى در مدت هشتاد سال، یک هدف فکرى و عقیدتى ‏ایجاد شده بود که با هدف و عقیده امام اختلاف داشت و از قرار ذیل بود:
1- این هدف و عقیدت به مرجعیت صحابه که از مهاجران و انصار وتابعین بودند واگذار شده بود و خود این مراجع میدانستند که رسول اکرم(ص) به فرمان حق تعالى،امام على(ع)را به مرجعیت‏سیاسى و فکرى برگزید به‏این اعتبار که عمق وجود شخص امام على(ع)در موجودیت دعوت مایه گرفته‏ و بمثابه ستون دعوت اسلامى بود و پس از امام على(ع) نیز جانشینان اوشایسته این مقام بودند. خود مردم بخوبى میدانستند که پس از رحلت نبى اکرم(ص)،وقتى در سقیفه اجتماع کردند، این مرجعیت از امام على سلب شد.
2- اما مرجعیت فکرى به عنوان مرجعیت رسمى بى مددگار معطل مانده‏ بود و درین مورد برنامه‏اى روشن موجود نبود تا این خلاء را پر سازد و این‏امر در عهد ابوبکر و عمر و عثمان روى داد که خلفاى سه گانه ضرورت مراجعه‏کردن به امام على(ع)و ارزش اعانت او را براى حل مشکلاتى که کار آنان‏را دشوار مى‏نمود،احساس کردند.گرچه میکوشیدند از مراجعه به آن امام(ع) خود دارى کنند (3) .
پس از پایان عصر صحابه، عصر تابعین آغاز گردید و رفته رفته نزدیک بود تا عصر جدید یعنى تابعین تابعین نیز آغاز شود.
در آن عصر، دولت اسلامى و جامعه اسلامى با مسائلى روبرو شد که ‏بصورتى جدید، گرفتار این خلاء فکرى و سیاسى بود.
علت این احساس عوامل زیر بود:
الف- تابعین تابعین که از ابناى عصر بودند از مصادر اسلام محسوب‏ مى‏شدند و از کتاب و سنت دور افتاده بودند و بواسطه بعد زمان از عهد نبى‏اکرم(ص)، جدا شده بودند.آن نسل از زمان و شرایط و مناسبات کتاب وسنت نبوى دور افتاده بود و ازین روى روزى بر آمد که در قرآن،معضلاتى مشاهده‏کردند که معلول دورى از زمان رسول اکرم(ص) بود.
ب-آنان اعتقاد داشتند که پیامبر خدا(ص) هیچکس را به منظور اداره‏ مکتب رسالت تربیت نفرموده و هیچکس را آماده مرجعیت فکرى و سیاسى‏نکرده است و آموزش خاص عقیدتى درباره کسى منظور نداشته است بلکه، همه آنچه رسول اکرم(ص) انجام داد- به نظر آنان- تنها این بود که رهبرى‏دعوت را به امت واگذاشت و مهاجر و انصار را ضمیمه یکدیگر فرمود تا پس از او دعوت را رهبرى کنند.
ج- زان پس که حیات اسلامى گسترش یافت و از راه پیروزى نظامى به‏دسته‏ها و سرزمینها و دولتها پیوست، رویدادهاى گوناگون و شرایط و گروههابوجود آمد و افکار درهم ریخته و پیچیدگیهایى که هرگز پیش بینى نمى‏شد پیش‏آمد و براى نصوص تشریعى مفقود شده که از رسول اکرم نقل میکردند، راه‏حلى وجود نداشت، پس ناچار این نیاز پدید آمد که به غیر از کتاب و سنت، به دلایل و وسایل دیگر از قبیل استحسان و قیاس و غیر آن از انواع[ادله] اجتهاد که ملکه مجتهد است رجوع کنند.این امر باعث گردید که ذوق و اخلاقیات شخصى وارد قانونگذارى شود (4) .
این سه وسیله مسلمانان را واداشت که با ضرورت جستجو درباره یک ‏منشاء فکرى که با آن شرایط و اوضاع و احوال جدید هماهنگ باشد،پى ببرند، زیرا در بسیارى از مسائل نصى وجود نداشت و ناچار باید راه حلى براى‏آن مى‏جستند.شهرستانى درین مورد گوید:«ما بطور قطع میدانیم که حوادث‏و وقایع در عبادات و رفتار و کردار چندان است که به شمار در نمى‏آید و حدو حصرى ندارد و به طور قطع میدانیم که در همه رویدادها نصى موجود نیست ‏وقتى نصوص محدود باشد، امر نا محدود را ضبط نمیکند، پس اجتهاد و قیاس‏لازم الاتباع و معتبر است چندان که براى هر رویدادى اجتهادى است‏» (5) .
در چنین موقعیتهائى امکان نداشت که بتوانند این مرجعیت فکرى را قبول‏داشته باشند و به این اعتبار که مرجعیت فکرى به رهبرى سیاسى منتهى میشودآن را به اهل بیت مستند بدانند و اگر مرجعیت فکرى را به اهل بیت مى‏دادند، برنده‏ترین سلاح را به آنان تقدیم مى‏کردند که به آنان امکان میداد که به آسانى‏به مرجعیت ‏سیاسى دست‏ یابند.
ازینرو در این عصر آغاز فعالیتهایى را مى‏بینیم و توسعه و گسترش مدارسى ‏را ملاحظه میکنیم که گاهى به‏«راى‏» تکیه میکنند و گاهى به قیاس و استحسان‏ و گاه به مصالح مرسله و عرف جریانهاى پیش آمد که ظهور آنها با خط مرجعیت‏اهل بیت(ع) اختلاف داشت و اشکارا نشان میداد که این پدیده در جامعه اسلامى ‏بسى اوج گرفته و ریشه دوانیده است.اهل بیت(ع) بر عهده گرفتند که آن ادعاها را پاسخ گویند و تکذیب کنند. و به علت پاسخگوئى به این خطوط فکرى، خصوصیات مذهبشان را که داراى مرکزیت و قدرت است تاکید کنند.
ابن جمیع میگوید: به جعفر بن محمد وارد شدم ،ابن ابى لیلى و ابو حنیفه ‏نیز با من بودند. او به ابن ابى لیلى گفت:این مرد کیست؟ جواب داد:
او مردى است که در دین بینا و با نفوذ است.امام(ع) فرمود:شاید به راى‏خود قیاس میکند؟ سپس رو به ابو حنیفه کرد و فرمود:اى نعمان، پدرم ازجدم روایت کرد که رسول خدا(ص) فرمود: نخستین کس که امر دین را به راى‏خود قیاس کرد، ابلیس بود که خداى تعالى به او فرمان داد:به آدم سجده‏ بر!و او گفت: من ازو بهترم. مرا از آتش آفریدى و او را از خاک. پس‏هر کس که دین را با راى خود قیاس کند حق تعالى روز قیامت، او را با ابلیس ‏قرین سازد.زیرا، او شیطان را بقیاس پیروى کرده است‏».
سپس امام جعفر(ع) آنگونه که در روایت ابن شبرمه آمده است به اوگفت : آیا قتل نفس گناهى بزرگتر است ‏یا زنا؟
گفت: قتل نفس.
امام(ع) فرمود:خدایتعالى در قتل نفس دو گواه مى‏پذیرد اما در زنا چهار شاهد باید.
سپس پرسید: نماز بزرگتر است ‏یا روزه؟
گفت: نماز.
امام(ع) فرمود: چه گوئى در مورد حایض که روزه را قضا میکند و نماز را قضا نمى‏کند. واى بر تو، چگونه قیاس میکنى؟ از خداى بترس و دین را باراى خود قیاس مکن (6) .
این نبردى که اهل بیت(ع) وارد آن شدند،از شدت تاثیر اهل راى‏کاست. چنانکه براى پیدا شدن مکاتبى که در راه و خط مخالف آن بود، ایجادآمادگى کرد و مدرسه حدیث بوجود آمد که براى حفظ احادیث و سنت و آثارو فتاوى صحابه و تابعین کوشید و براى تقویت آن به تبلیغ آغازید و در عین حال‏از اهل راى بد مى‏گفتند و در مقابل دستاورد اهل راى که در اخذ به راى و روى‏گردانیدان از احادیث تند روى داشتند،عکس العملى محسوب میگردید.
اهل بیت(ع) بر ضد اهل راى ایستادگى کردند و درین کار به شعار معروفشان ‏تمسک مى‏جستند که میگفت:«همانا که دین خدا با عقول سنجیده نمیشود».
چه،این مکتب اهل راى به راهى مى‏رفت که تشریع اسلامى را تحلیل مى‏برد و نابود مى‏کرد و در مرحله بعد،خاصیت و صلابت و اصالت اسلامى تشریع راکه از ویژگیهاى قانونگذارى است از دست میداد و در اثنائى که اهل حدیث‏ با جمود شریعت روبرو میگردید و معناى ظاهر نصوص اتخاذ مى‏شد، خاصیت‏ نرمش و قابلیت تطبیق با شرایط گوناگون اجتماعى از کف مى‏رفت (7) .


[ دوشنبه 90/3/9 ] [ 9:24 صبح ] [ رضا یوسفی ]
.: Weblog Themes By MihanSkin :.

درباره وبلاگ

امکانات وب