سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سقای کربلا
 
فاعرض عن من تولی عن ذکرنا و لم یرد الا الحیوه الدنیا . ذلک مبلغهم من العلم…?][
انسان امروزی همچنان که سرکش و آزاد است ، نهایت ِ در بند بودن و اسارت را تجربه مینماید.
دنیای کنونی دنیای دموکراسی نیست ، آریستو کراسی است. لیبرالیسم نیست ، نیهیلیسم است. اومانیسم نیست فاشیسم است. تکنولژی نیست ، نوستالژی است.و در نهایت دنیای زندگان نیست بلکه دنیای ِ مردگان ِ متحرک است. در این مقال بسیار مجمل، به توصیفی از این نا آرامی میپردازیم و به مهجور افتادن انسان ِ مدرن از ذات و فطرت الهی خویش اشاره مینماییم.
در اساطیر سامی، آدم و حوا نخستین آفریدگان خداوند بودند. بنا به روایات و دیدگاه های متفاوت ابتدا حضرت آدم متولد شد و به تبع آن حضرت حوا از دنده ی چپش.] [?? در هر صورت نخستین انسانها آفریده شدند و در بهشتِ خداوند جای گرفتند و گذران زندگی کردند. اما جنبه ی خاکی و تقریباً هوس انگیز انسان ، آسایش و آرام و قرار را از او گرفت. سرکشی کرد ، نافرمانی کرد و به هبوط گرفتار آمد. بهشت خداوند را از دست داد و از آسمان سقوط کرد و یکراست در زادگاه واقعیش "خاک " فرود آمد. و تاحال فرزندان آدم البشر در انتظار بازگشت ،گریز و تکاپو به سوی جایگاه و مقام قبلی شان یعنی آرامش و آسایش، یعنی بهشت ، یعنی مدینه ی خوبی ها ، و در نهایت یعنی قرار گرفتن در جوار و قرب خالقشان  ،خدای ِ لم یزل و لایزال هستند. اما انتظارشان ،بلواقع انتظار عبثی است .
انسان ها به مرور ِ زمان سرکش تر شدند ، خود خواه تر شدند ، و بالاخره " من " تر شدند.
انسان ِ مدرن خود را در راس تمام امور میداند و از قدرت خداوند کاملاً غافل شده است. در حالی که نمیداند:
باد و دریا ای خدواند آن توست
آب و آتش جمله در فرمان توست
گر توخواهی آتش آبِ خوش شود
ور نخواهی آب هم آتش شود (مولوی)
مدرن ها آمدند، اصالت انسان ، اومانیسم (Humanism )، اصالت علم  ( Scintism ) ،اصالت اقتصاد( Economism ) و غیره را بوجود آوردند. گفتند اومانیسم و لاغیر. گفتند ماتریالیسم و لاغیر. گفتند یا انسان یا هیچ چیز دیگر. همه چیز انسان است.همه چیز تحت سلطه ی انسان است.[?] انسان علم دارد و علمش پاسخگوی همه چیز است. انسان فکر دارد همه چیز را با فکرش حل میکند! آمدند اگزیستانسیالیسم و کمونیسم را بوجود آوردند. خدا دیگر لازم نیست در کارها دخیل شود.اصلاً خدا را چه که برای انسان تعیین تکلیف کند! مگر انسان قدرت ِاختیار ندارد و آزاد نیست ، رها نیست؟! پس دیگر خدا را چه در دخالت کردن امور؟! همین که انسان تصمیم بگیرد کافی است. کار درست است! یکی نیست بیاید به اینها بگوید انسانی که فکر دارد ، مغز دارد ،اندیشه دارد،اختیار دارد، و خیلی از نکات مثبت دیگر، اما این دلیل بر مانع و جامع بودن تفکر و اعمال و حرکات و اختیار انسان نیست! همین انسان هوس دارد ، همین انسان خود خواه است ، همین انسان سرکش است ، همین انسان میل به مادیات و پلیدی ها دارد. همین انسان شهوت دارد ، شهوت به غذا ،شهوت به لذت، شهوت به تجمل ، شهوت به اسراف ، و شهوت به  تمام لذایذ مثبت و منفی . همین انسان فرومایه میشود . حیوان تر میشود. حریص تر میشود و بدتر از همه این انسان دارای افراط و تفریط است که تمامی این موارد دال برعدم صلاحیت تام و کامل انسان است.
آیا با وجود این ویژگی ها نیز انسان باز تمام افعالش جنبه ی خیر و نیک و مثبت دارد؟!
هر چه علم بیشتر پیشرفت نمود به تبع آن انسان بدبخت تر و آواره تر و نابود تر گشت[?].اتم را کشف کردند برای نیازهای انسانی و بشر دوستانه. اما همان را ” بمب ” درست کردند زدند بر سر همین مردم که قرار بود با استفاده از این تکنولژی چهره ی آسایش را ببینند! رفتند ماشین را اختراع کردند ، هواپیما را اختراع کردند اما بعد از مدت کوتاهی نوع و مدلشان را تغییر دادند. رفتند هواپیمای جنگی ساختند ، رفتند ماشین های جنگی و تانک ساختند  و با همین ها نسل انسان ها را منقرض نمودند. رفتند انواع داروهای مفید دیگر را با همین علم کشف کردند و برای جلوگیری از امراض و بیماریها نهایت تلاش را به خرج دادند و بعد رفتند بمب ها وگازهای شیمیایی را با همان علم اختراع کرده و به نوعی رعایت توازن را بوجود آوردند! به همان اندازه که زنده میداریم به همان اندازه نیز میکشیم!
“علم” چیز خوبیست. اما مشکل این است که انسان سر کش است.همین!
انسان به همان سان که دارای ویژگی های خیر خواهانه ، آباد گرانه ، و مثبت است به همان سان نیز میتواند تخریب کننده ، ویران گر و منفی باشد. به همان اندازه که تلاش میکند با علم از مرگ انسانها جلوگیری نماید، با همین “علم” و به همان اندازه ،دست انسانها را در دست مرگ میگذارد! و پیوندی ابدی برای این دو رقم میزند. انسان فطرتش ، فطرت پاک و الهی است اما چون در عالم مادیات و ماده زندگی میگذراند و قسمت اعظم وجودش نیز این دنیایی است ، کمتر به عوالم سماوی و معنوی کشش دارد و بیشتر وجودش در اختیار عالم ِ خاک و ماده است. ادیان متفاوت آمدند تا کشش معنوی انسان را بالا ببرند و انسان ِ در بند ِ خاک و مادیات را، از آرامش و لذت معنوی و الهی، آگاه سازند.و نگذارند انسان در مسائل دنیوی و حیوانی گرفتار آید. اما با پیشرفتهای علمی و شکل گرفتن صنعت و اختراعات و در نهایت با شکل گرفتن نطفه ی دنیای مدرن ، انسانها همان اندک کششی که به سمت وسوی خداوند داشتند را از دست دادند. اگر در گذشته مقداری مقید به دین بودند دیگر امروز آن را باعث ننگ میشمارند! میخواهند به کلی دین را از سر راه خویش بردارند و به کار خود بپردازند.! دیگر نمیدانند که با ازبین رفتن دین ?][ گرفتاریشان دو چندان خواهد شد. نمیدانند که دیگر رنگ و بوی آرامش  و آسایش را نخواهند دید.?][
براستی استدلال برخی در داخل و خارج و در شرق و غرب ، بر شرط بودن محض انسان در امور چیست؟
چرا همین انسانی که اندیشه دارد ، علم دارد، چرا انسانی که فهمیده است! نمی تواند در برخی امور، از جنبه های حیوانی و نفسانی و شهوانی خود جلوگیری نماید؟ چرا استعمار و پسا استعمار را بوجود می آورد؟ چرا غارت میکند ، چپاول میکند ، جنگ های نرم و سرد به راه می اندازد تا سود ببرد ، فقط خود باشد و لاغیر ، انحصار بوجود بیاورد ، و درنهایت می کشد تا زنده بماند. براستی انسانی که تا این حد به کارهای ویرانگر و سود جویانه دست میزند لایق تصمیم گیری برای این دنیا و آن دنیا هست؟!
آمریکایی که بر حکومت "ایدئولوژیک" می تازد و همین را بر سر ایران و دیگر کشورهای ایدئولژیک دیگر میکوبد ، خودش یکی از بزرگترین حکومت های ایدئولوژیک دنیا است و ایدئولژی سود جویانه و سرمایه داری خود را روز به روز بیشتراز گذشته،  پیش میبرد و برای رسیدن به اهداف ایدئولژیک خود دست به هر کار زشت و زیبا و پسند و ناپسندی میزند. هر چند برخی کارهای درست و خیر خواهانه و انسان دوستانه اش  تنها در پوستین ثواب است ، و الا چیزی جز کباب کردن نوع بشر نیست .
میگویند ایران ایدئولژی مذهبی دارد. فلان کشور، ایدئوژی فلان دارد . میگویند حکومت با ایدئولژی پیش نمی رود. اما نمیگویند که خودشان با ایدئولژی "سرمایه داری و استعماری " خود، جهان را به خون و آتش کشیده اند. برای بدست آوردن سرمایه و منابع بیشتر ، به فجیع ترین و حیوانی ترین کارها دست می یازند.همه چیزشان را میخواهند به شرق تحمیل کنند. افکار ، عقاید ، مکاتب  و خیلی از اندیشه های مهجور و دور افتاده ی خود را میخواهند بخورانند به این جهان سومی ها. میگویند شما ایدئولژیک نباشید ما خودمان ایدئولژی داریم کافی است.! بگذارید دین و مذهب کنار برود تا ما راحت تر از گذشته به کارهای پلیدمان دست یازیم! شما هم دین نداشته باشید بیایید مثل ما برای پول تلاش کنید.دین به کارتان نمی آید.
در جواب به اینها باید بگوییم : که انسان زاده ی تجربه است. ما دیدیم شما در چه فاضلابی گیر افتاده اید دیگر نمیخواهیم مانند شما گرفتار پلیدی شویم. درست است که داعیه ی سرمایه داری نداریم و نبست به شما از لحاظ اقتصادی و میزان توسعه یافتگی به مراتب پایین تر هستیم اما برای اینکه سرمایه دار شویم نمی رویم چپاول کنیم ، دست به استعمار بزنیم و بعد بگوییم ما هم ثروت مند هستیم.خیر، هرگز . ما وضعیت حال شما را می بینیم و هرگز سر آن نداریم تا به وضع شما گرفتار  آییم. درست است کشورمان نقاط ضعفی دارد و از لحاظ اقتصادی نیز به مراتب ضعیف است [?] ، اما دلیل بر این نمیشود لا ابالی شویم. اگر مقداری در مضیقه هستیم ، در عوض با خدا نیز نا آشنا نیستیم. مقداری آرامش روانی و روحی داریم. مقداری انسانیت سرمان میشود. البته نمیگوییم در ایران نیز همه ی افراد به دنبال خدا و پیغمبر و دین و این قبیل مسائل هستند[?]. خیر دنیای مدرن شما تاثیرش را کم و بیش در ایران نیز گذاشته است اما هنوز نتوانسته دین را بطور کل از میان بردارد. و برای این خواسته ، کار سختی را در پیش دارد.نمیگوییم در ایران کسی به فکر پول نیست! خیر اگر پول و سرمایه نباشد همان بهتر که انسان نباشد.[?]ما مشکلمان با افراط و تفریط است.نه آنقدر در حال عبادت باشیم تا شب با شکم گشنه سر را به بالین بگذاریم. نه آنقدر درگیر کار و مسائل دنیوی و مادی باشیم تا خود را با خدای خویش غریب احساس نماییم. و چنانکه اشاره شد یکی از چالش های بزرگ دنیای امروز همین متکی بودن به” خود” است. وقتی ” اومانیسم “ملاک تمامی کارها باشد بی شک جز خسران چیزی نسیب آدمی نمیشود.
ادیان متفاوت آمدند تا انسان را با خداوند آشتی دهند. آمدند سختی هبوط را بر دهان انسان شیرین نمایند. زرتشت پیامبر ، حضرت موسی  ، حضرت عیسی  و حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص) جملگی آمدند تا بُعد معنوی و انسانی ، بشر را افزایش دهند. آمدند بگویند در نهایت :( انا لله و انا الیه راجعون.) اما گویا انسان امروزی سر آشتی با خدای خویش ندارد. دائم از “خود ” میگوید و تنها خود را ملاک میداند.گویا پیامبران برای مدت کوتاهی آمدند یک تلنگری را وارد نمودند و رفتند…به همین دلیل است که خداوند در جای جای قرآن با مضامینی این چنینی میفرماید :( انا هدیناهُ السَبیل  ِاما  شاکِراً و اِما کَفوراً.)
“انسان امروزی” بیشتر از هر چیز دغدغه ی “مصرف” را دارد. و تنها مشغله اش شکم است. برای مصرفِ بیشتر کارِ بیشتر میکند و برای کارِ بیشتر با ماشین خو میگیرد. وقتی که با ماشین خو گرفت دیگر انسان نیست. یک مرده ی متحرک است. دیگر عاطفه نمیشناسد. کار می کند، کار میکند ، آنقدر کار میکند تا به همان اندازه مصرف کند . انسانها ، انسانیت را بطور کل ، خوب نمی شناسند . میگویند اومانیسم و اصالت انسان، اما آنها فعلاً با تعریف درست و کاملی، که مصداق” انسان بودن ” را داشته باشد مشکل دارند. اسلام در رابطه با خود شناسی بسیار تاکید دارد و آن را مقدمه ای میداند برای خدا شناسی.[??] اما متاسفانه غرب  و دنیای مدرن ،درک و تعریف درستی از خود شناسی ارائه ننموده اند.
انسانیت از آن زمان که اسیرِ طمع ، حرص و ولع حیوانی ِ خود شد ، فطرت و سرشت پاک و معصوم و الهی خویش را بطور کل از یاد برد. برای درک بهتر این مسئله  داستان عجیب و هولناکی را از زبان  شهید مطهری نقل میکنیم  که واقعاً جای تامل دارد و انسان امروزی را بهتر به انسان می نمایاند. داستان ِ ذیل را مقایسه کنید با داستان ِ دهقان ِ فداکارِ خودمان و ببینید چقدر تفاوت است بین انسان(حیوان) تا انسانیت. آیا هنوز هم میشود روی انسانهای” الینه  شده” ی  امروزی حساب باز کرد؟[??]
((همین امشب در روزنامه چشمم به یک تیتری افتاد، واقعاً حیرت کردم که انسان وقتی انسانیت خودش را از دست میدهد مثل یک جزء از ماشین میشود. نوشته بود که در مصر ،یک هواپیما سقوط کرد و نود و دو نفر کشته شدند. شخصی که سِمتِ او در فرودگاه مثلا ، تنظیم ترافیکِ هواپیماها بوده، نه اطلاع دادن ِ به خلبان ، گفته است :
بله، من آن وقتی که هواپیما می آمد و ارتفاعش در حدود دو هزار متر بود و باید از سه هزار و پانصد متر کمتر نمی بود_چون تصادف میکرد_ این را میدیدم و متوجه هم بودم که طولی نمیکشد که هواپیما تصادف میکند. گفته اند : چرا نگفتی؟ گفته است : این وظیفه ی من نبود، من مسئول این کار نبودم ،مرا برای کار دیگری گذاشته بودند، من کار خودم را انجام دادم. بسیار خوب، تو مسئوول این کار نبودی ، ولی انسان که بودی. گفته : من میدانستم که اگر الان اطلاع بدهم _ و میتوانستم اطلاع بدهم_ خلبان خودش را با همه ی سرنشین ها نجات می دهد. ولی اطلاع ندادم…))][??
براستی انسانهای امروزی تا حدودی شبیه فرد فوق در مصر نشده اند؟ بیمار نشده اند؟ مشکلات روانی برایشان بوجود نیامده است ؟ دچار روان پریشی ، غربت و نوستالژی نشده اند؟ دلیلش چیست؟ چرا انسانها ی مدرن ، انسانهای دنیای علم و ماشین و صنعت و پیشرفت و تکنولژی با این همه وسایل عیش و عشرت و راحتی ، تا این حد نا آرامی ، سختی ، دل آشوبی ، تاریکی و پوچی را تجربه مینمایند؟
((و من اعرض عن ذکری فان له معشیهً ضنکاً ))[??]
والسلام.

[ دوشنبه 90/2/5 ] [ 11:17 صبح ] [ رضا یوسفی ]
.: Weblog Themes By MihanSkin :.

درباره وبلاگ

امکانات وب